راهی

بسم رب الحسین

دوباره قرار است راهی شوم...

ذهنم متلاطم است!

بعضی وقتها می گویم چقدر خوب که دست خالی زیارت می روم..

دقیقتر که نگاه میکنم می بینم چقدر خوبم بوی کثیف غرور و غفلت میدهد...

دوباره تلنگری می زنم و به خودم می گویم دست پر باید باشی تا قلبت صادقانه گریه کند از خالی بودن..

یکی آن طرفتر ارام می گوید حتما کاری کردی که تو را طلبیده اند!...

با خودم تکرار میکنم..تو را طلبیده اند..طلبیده اند...اها!..حتما آن روز که دلم هوای روضه کرده بود..یا شاید روز قبلش که دوست داشتم بروم زیارت حضرت شاه عبدالعظیم..یا شاید..برای خودم افتخاراتم را ردیف میکنم که یکدفعه....

اضطراب گناهان پی در پی هر روزم خیالم را پاره میکند...

من و این همه گناه..

من و این همه بی وفایی و شکستنها..

خدایا!...

می ترسم...

من را برای چه طلبیده اند..؟

دیده اید که وقتی امتحانی را خیلی بد داده ای و همکلاسی ها می گویند استاد خواسته به دفترش بروی چه احساسی پیدا میکنی؟

یا وقتی پدرت تو را برای کاری فرستاده و فراموش کردی و به ناگاه صدایت میکند...

یا..

یا آنوقت که اخرین نگاهت به ضریح با اشک گره خورد و وعده دادی که چنین کنی و چنان نکنی و..فراموشت شد حسین همه کاره ی عالم است!

فراموشت شد حسین را اگر سلام ندهی پست ترین عالمی...حسین را اگر یاد نکنی از یاد اسمان و زمین می روی..

خدایا!..

مرا حرم حسینت احضار کرده اند...

خدایا به حق مظلمویت حسینت...

فقط میدانم پایم به حرم برسد فریاد سر میدهم:فقد هربت الیک...فریاد سر می دهم و از او می خواهم به حق مادرش دست محبت بر سرم بکشد...

سلام بر حسین تشنه لب..

رفقا راهی سفرم..حلالمان کنند...که بیچاره ی دو عالمیم..

یااباعبدالله..


غفلت

به نام او

اینطور نیست که گمان کنی اسایشت دلیل بر مرتبه بالاییست که در نزد پروردگار داری! بیچاره! به جای شکر کردن غرق مرداب غفلت شدی! فکر کردی خدا تو را از انها که دست و پا میزنند میان مشکلات بیشتر دوست دارد؟؟؟!! فکر کردی این رفاه و گشایش همیشه همینطور باقی می ماند، و نداولها الایام!..خداوند روزها را می چرخاند، یک روز در سختی و یک روز اسودگی، همه جور ازمایشی میکنند!دنیا بساط ثبات نیست! با رنج در آیخته است!..غفلت نکن رفیق!..شکر کن!شکر کن!..چه بسیار ادمها که هر روز را با اشک و ناله به شب میرسانند و شبها تا صبح مناجات میکنند!..نه بهره ای از دنیا میبرند و نه قدرنشانسی میکنند..

وای بر من که انگار نمی دانم کاروان می رود! انگار باورم شده...پناه بر تو!خدا..

پروردگارم در نعمتها ما را مقام شکر و در مصیبت ها صبر عنایت کن!

"ان ارادنی الله بضر هل هن کشفت

 ضره او ارادنی برحمة هل هن

 ممسکت رحمته قل حسبی الله علیه

 یتوکل المتوکلون..."

شرمنده ی اقا

هوالنور

همه چیز یک دفعه تغییر میکند!...گیج و گنگ ایستادی و به اتفاقات نگاه میکنی...

ماه رجب دارد تمام می شود...و شعبان با اعیاد بی نظیرش می رسد...

میلاد اباعبدالله...سفینه نجات...که اگر نبود خون بر زمین رخته و عشقبازی یارانش...من گمراه را دل خوشی مستانه ای نبود...

اقا! مرا سرشار کردی!..

اقا..جز شرمندگی چاره ای ندارم...

...

...

خانه‌های آن كسانی می‌خورد در، بیشتر

السلام علیک ایها السلطان ابالحسن..یا امام رئوف

در آستانه ولادت با سعادت امیرالمؤمنین، علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام جمعی از شاعران آئینی، سروده‌های خود را با مضامین عمدتا مذهبی، اخلاقی و نیز بیداری اسلامی در محضر رهبر انقلاب اسلامی قرائت كردند. آنچه در زیر می‌آید، شعرخوانی حسین رستمی در این دیدار است

بنویس كه هرچه نامه دادم نرسید
بنویس كه یك نفر به دادم نرسید

بنویس قرار من و او هفته بعد
این جمعه كه هرچه ایستادم نرسید

***

خانه‌های آن كسانی می‌خورد در، بیشتر
كه به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر

عرض حاجت می‌كنم آن‌جا كه صاحب‌خانه‌اش
پاسخ یك می‌دهد با ده برابر بیشتر

گاه‌گاهی كه به درگاه كریمی می‌روم
راه می‌پویم نه با پا، بلكه با سر، بیشتر

زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر

گردنم در زیر دیِن آن امامی هست كه
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر

آن امامی كه «فداكِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش می‌كند قم را معطر بیشتر

قم همان شهری كه هم یك ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر

قصد این بار قصیده از برادر گفتن است
ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر

من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم
لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر

عازم مشهد شدم تا با تو درد دل كنم
بودنم را می‌كنم این‌گونه باور بیشتر

مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد
هركه بامش بیش، برفش... نه! كبوتر، بیشتر

چار فصل مشهد از عطر گلاب آكنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر

پیش تو شاه و گدا یكسان‌ترند از هر كجا
این حرم دیگر ندارد حرف كمتر، بیشتر

ای كه راه انداختی امروز و فردای مرا!
چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر

از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر

بر تمام اهل بیت خویش حسّاسی ولی
جان زهرا(س) چون شنیدم كه به مادر بیشتر...

بیشترهایی كه گفتم از تو خیلی كمترند...

در حاشیه:
رستمی شعر می‌خواند و رهبر قافیه‌ها را حدس میزد و با ردیف، آرام هم‌خوانی می‌كرد با رستمی و گاهی آفرینی می‌گفت بعد از «بیشتر»‌های ردیف. قصیده‌ی رستمی امام رضایی بود و چه خوب بود. آدم را یاد دلتنگی‌اش می‌اندازد از دوری امام رضا(ع).
رهبر بعد از شعر گفت: زنده باشید، طیب‌الله انفاسكم، موفق باشید. خیلی باحال و خوش لفظ و خوش مضمون. آفرین.

مردم

به نامش

اگر شروع کردید خوندن حتما تا تهشو بخونید...

ضمن عرض ادب به رفقای بی حجاب و بد حجاب...و عرض اینکه ما اصلا خودمونو بهتر نمی دونیم، فقط این یه رفتار اونا رو غلط میدونیم!

مردم...

نفر اول:

باید به میان مردم رفت، حرف زد، چرخید، دوست شد، باید بی بهانه سلام کرد، دست داد، خوردنی تعارف کرد، باید با اقشار مختلف، افکار متفاوت، درست و غلط، منحرف و مستقیم، ارتباط برقرار کرد، تاثیر گذاشت، این اشتباهست که بروی در خلوت خودت و تنها به خودت بپردازی، اگر کوه می روی دست چند تا دوست بدحجابت را هم بگیر ببر، باهاشون حرف بزن، مشکلاتشون رو بپرس، با دغدغه هاشون آشنا شو...اگر تو عضو فیس بوک نشی اگر اخبار درست رو اونجا نزنی و نشون ندی که ما هم هستیم اگر تا حدی که میشه محبت خودت رو بهشون اثبات نکنی...مشکلاتشون رو به کسای دیگه میگن..دیدشون نسبت به بچه حزب اللهی ها بد میشه، فکر میکنن هر کی رو میگیره یعنی نمیشه بهش نزدیک شد، یعنی بداخلاقه..بی حوصله است، فقط خودشو قبول داره..پاشو دیگه..پاشو برو تو دانشگاه اولین نفری که دیدی حتی اگه با دوست پسرش داشت قدم میزد بهش لبخند بزن!..چیپس تعارف کن..تو دلهاشون نفوذ کن! محبت کن محبت کن محبت کن...

شاید هم....

نفر دوم:

دوره دوره ی بدیه..قبل از هر کس باید هوای خودتو داشته باشی...باید یه دستت قران باشه یه دستت تسبیح...تو این جامعه بودن تو این خیابون قدم زدن، این صحنه های بی حیا و پلید رو دیدن چشم رو هرزه میکنه، مگه یادت نیست اولش که اومدی دانشگاه چقدر با ترس و بهت، دست دادن دختر و پسر رو نگاه میکردی؟ یادت نیست شب از غصه ی قیافه ی رنگارنگ و مانتوی نازک اون رفیقت که چادری اومده بود دانشگاه خوابت نمی برد؟ یادت نیست اسم همکلاسی های پسر که میومد سرت رو مینداختی پایین و شرم میکردی بقیه ی اتفاق خنده دار اون روز رو بشنوی؟ بی حیا شدی! بی اعتنا شدی!..انقدر رفتی بی دلیل تو اون سایت و اکواریوم قدم زدی و چرخیدی که اصلا یادت رفت ضرورت یعنی چی!...اخه دانشگاه هم جای درس خوندنه؟ مگه خوابگاه چش بود؟...از دست هر کسی چیپس خوردی و با هر بی تقوایی رفت و امد کردی!..با هم رفتید بیرون و نگاه مردهایی که تو کوه بالا و پایین تو و دوست بی حجابت رو ورانداز میکردن تحمل کردی که چی؟..حضور به قدر ضرورت! دوستی با این مردم به قدر ضرورت!...تو قبل از هر کسی هوای خودت رو داشته باش! خیابون میری قرانت دستت باشه، مردم رو نگاه نکن! قران بخون...نونوایی میری یه ساعتی برو که کمتر کسی تو صف باشه..پیامبر ص هر روز یه عالمه استغفار میکردن واسه اینکه بین مردم گناهکار رفته بودن، می شینی تو خونه ات، تظاهراتی چیزی بود میای بیرون که وظیفه ی اجتماعیتو انجام داده باشی..بیتشر از اونش ممنوعه....گلیم خودتو از آب بکش نمی خواد بقیه رو هدایت کنی...

و من ماندم گیج!...

قم فانذر...را نمی فهمم...حرکت الی الحق و مع الحق و من الحق الی الخلق و...در طول زمان نیست که؟ هست؟ بعضیها می پندارند اول باید خود را ساخت..خدایی شد بعد سمت مردم امد...بعضی ها هم برعکس...البته هر دو حالت افراطش غلط است..

شاید درستش این باشد:

خلوت در عین جلوت

 

حضرت اقا..روحی له الفدا

هوالنور

شما الان نگاه بکنید از بزرگانی مثل خود حضرت امام گرفته که علی رغم تمام مشغله ای که داشتند،ماه مبارک رمضان هر روز ده جزء قرآن میخواندند. نمیشود گفت امام بیکار بودند که!
همین خود آقا، ۲ ساعت قبل از اذان صبح بیدار می شوند. روزی ۳ جزء ایشان قرآن میخوانند و عبادت و … بعد از آن ادامه درس، بحث، ملاقات، دیدار این . آن،آماده شدن برای فردا؛ همه این چیز ها.شما نماز ظهر و عصر نمیدانم پشت آقا اقامه کردید یا نه. حتی نوافل ظهر که معمولا کسی نمیخواند؛ نافله های ظهر و عصر. ۸ رکعت قبل از ظهر و ۸ رکعت قبل از عصر.  این ها نوافل ظهر و عصر. این است که ایشان رابرجسته کرده است و این ها چیز هاییست که بصیرت میدهد؛ نورانیت میدهد

سخنرانی تفسیر نهج البلاغه با موضوع اخلاق و اقتصاد

از سایت اقای قاسمیان

اخم ولبخند

به نام خدای غفور

اشتباه کردم..همیشه اشتباه کردم..اگر روز تولدش کادو خریده بودم محبتم را باور میکرد..اگر همیشه لبخند زده بودمُ اخم امروزم مفهوم پیدا میکرد...ترک کرده بود..مدتها بود دوباره سمت گناه نرفته بود..تقصیر من است که امروز دنبال گناه رفته و غصه ی من بی فایده است..تقصیر من است که امروز اگر اخم کنم لبخندی قبلش نبوده که تفاوتش را احساس کند...خدایا من را ببخش...

حدیث

هو

امام علی(ع) به مالک اشتر


 
ای مالک !


اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،

 
فردا به آن چشم نگاهش مکن 


شاید بسحر توبه کرده باشد و تو ندانی

هجرت

بسم رب الحسین

......

حرفها بسیار است و تمرین میکنم سکوت را!

تا وقتی امین خودت نباشی نمی توانی راز بقیه را هم نگاه داری!..

راستی! این روزها به این نتیجه رسیده ام که اصلا بلد نیستم درست نهی از منکر کنم! ادعا زیاده اما ظرفیت و شرایط محیط رو در نظر نمی گیرم!..

راستی تر!

چند روز دیگر نتایج کنکور میاد و من نمی دانم مسیر زندگیم چگونه رقم می خورد!

نه اینکه مهم است رتبه ام خوب شود! انه! اما مسیرهای متفاوتی پیش روست و من کنجکاوم بدانم اینده ی من چطور رقم می خورد! اگر رتبه ام خوب باشد می توانم با ازادی عمل و اختیار دانشگاه را انتخاب نکنم! اما اگر خوب نشود به اجبار داانشگاه نمی روم!..و چقدر فرق است میان جبر و اختیار!..هنر اصلی وقتی است که تو بتوانی و انتخابت را نکته ی مهمتری رقم بزند!

راستی تر تر!

اون روز وقتی روی صندلی نشستم ناگاه دلم ریخت احساس کردم در ظرف ایه نشسته ام..احساس کردم دیوار بلند می گوید: ان الله بالغ امره..قد جعل الله لکل شیء قدرا..

اون روز مبهوت زمان و مافیها را می نگریستم و گیج گیج دست قدرت و حکمتش را میدیدم..

از ان روز که بگذریم دیروز، تنها که شدم...احساس کردم زندگیمان را کسی در دست دارد..احساس کردم رزقمان را او میدهد..او که واسطه ی فیض است..او که خلیفه ی خداست در زمین..او که  اجابت میکند..رشد میدهد..

به خانم عرض کردم دوست دارم پیش او بمانم..برای همیشه..

هجرت کنم!

از خودم..

و از دیار غفلت..