ذکر می گفتم که آقا لیتنا کنا معک
لحظه ای جانم اسیر جیفه ی دنیا نبود
عاقبت غفلت به جان ذکر ایامم رسید
آنهمه دلتنگی و پروانگی پرواز کرد و رفت زود
دل به دنیا داده ایم و غربت پروانه ها از یاد رفت
آنهمه دلدادگی، دل عاقبت غافل، چه سود؟!
حان شده شبح الرجال و قلب ما، لایفقهون
یا علی مرداب این دل را به دریا وصل کن مانند رود....
پناه هرچه غریب است در همه عالم
رضای ضامن آهوست، بضعه ی خاتم
سلاله ی علی و ماه حیدری عم اش
گرفته امشب و هر شب به نام او فالم
به شوق رفتن هر زائری به درگاهش
شراره می زند این چشم های غمبارم
رواق منظر چشمم غبار غم دارد
دل شکسته ی ما نیز بال و پر دارد
قسم به چادر خاکی مادرت آقا
کنار محضر نامت، خدا نظر دارد
در این بساط سرائر، گناه بسیار است
ولی نگاه شما در دلم اثر دارد...