سیاره رنج

دنیا صراط آخرت است و در آن ، هر کسی با رشته حب به امام خویش بسته است.

سیاره رنج

دنیا صراط آخرت است و در آن ، هر کسی با رشته حب به امام خویش بسته است.

امر به معروف و نهی از منکر

سخن در باب امر به معروف و نهی از منکر زیاد است، احادیث و روایات زیادی در این باب مطرح شده است و بعضا به گوش ما هم رسیده است! همیشه وقتی به این موضوع فکر می کردم عقلا به نتایج مثبت این امر می رسیدم اما شاید تا الآن هیچ وقت به این شدت به انجام این فریضه و نیاز جامعه به اون نه دقت کرده بودم، نه نیاز به اون رو حس می کردم. شاید کمی از این حس عدم نیاز به این موضوع برمی گرده که تحمل نقد و نظر را نداشتیم، قسمتی از آن هم به درک اشتباه از حکومت اسلامی برمی گردد. اما هم اکنون دقیقا نیاز به نهادینه شدن این موضوع را در جامعه حس می کنم. اگر امر به معروف و نهی از منکر در یک جامعه رایج شود، نه حاکم، نه مسئولین، نه مدیران جامعه، نه هیچ یک از افراد جامعه خود را در دور از نقد و نظارت مردم نمی بینند. می دانند کوچکترین اعمال آنان ممکن است مورد نقد قرار گیرد و آنان مجبور به پاسخ گویی باشند، اگر در مسئولیت محوله، غفلتی بکنند به سرعت باید تصمیم غلط را کنار گذارند و به آنچه درست است عمل کنند. راه مفسدین و شیاطین برون و درون، بسته می شود. رشوه بگیران و رشوه دهندگان، مفسدین، کسانی که به سرشان اندیشه های ناپاک دارند ( در هر جا و هر سمتی که باشند ) با کوچکترین خطا باید بر خود و خاندان خود بلرزند و منتظر رسوایی عالم سوز باشند! اگر همه امر به معروف و نهی از منکر را سرلوحه امور خود قرار دهند و از آن پیروی کنند، کم کم ظرفیت جامعه بالا می رود و از آفات بزرگ بینی یا هیچ بینی (افراط و تفریط در هواداری از شخصیت ها )، دور می شویم. دامنه تهمت ها و اتهامات، ظن نادرست، سخنان نا به جا و از روی هوی و هوس، کم می شود و جامعه، فارغ از هیاهو و جنجال ها، به صورت صحیح و در مسیر درست به امور خویش می پردازد.

اگر امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ما رواج داشت، الان و سالها مجبور نبودیم برای کم ظرفیتی مردم، برای شنیدن برخی سخنان، لب از لب باز نکنیم. در فتنه ها خون دل بخوریم و توجیه کنیم که انقلاب این است و مشی رهبری آن است و خطاها چنان است و الخ!

یا علی درویش و صوفی نیستم

فاش می گویم که کوفی نیستم

توبه از عبادت!

گفتم غم تو دارم

گفتا غمت سر آید

سالها قبل در مصاحبه ای از یک کارگردان خواندم که می گفت: من فقط برای دل خودم کار می کنم و خدا هم چون بزرگ است و مهربان است حتما خودش پاداشی به من می دهد.

اون موقع، تو عالم بچگی از حرف طرف خیلی خوشم اومد! ولی بعدها متوجه شدم که به این می گن هوای نفس! یعنی اگه آدم کاری رو برای مردم بکنه، بهش می گن ریا، اگه برای دل و خواسته خودش بکنه، می گن هوای نفس، و اگه برای خدا، فقط و فقط اگه برای خدا باشه می گن کار درست و خالص.

شرط بندگی همین است، شرط قبول هر کاری در پیشگاه خدا نیز همین است: فقط رضای خدا و لا غیر!

خدایا! اینکه پای تا سر غرق گناه هستیم، که هیچ! بر ما ببخش؛ اما تو را بزرگی و بخشندگی ات سوگند، به ما طاعتی عنایت کن که لااقل از آن نخواهیم توبه کنیم!