سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه، خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکر خند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان ز گران جانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند امین بسته دنیا نیم اما
دلبسته یاران خراسانی خویشم
تا دل درست نشود، ایمان درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود، دل درست نخواهد شد.
پیامبر رحمت صل الله علیه و آله و سلم
بار خدایا! آیا شود که این دل محجوب و این قلب منکوس را به خود آری، و این دل فرو رفته در ظلمات طبیعت را به عالم نور کشانی و بت های دل را به دست قدرت خود درهم شکنی و غبار تن را از پیش چشم فرو ریزی؟
بارالها! ما به امانت تو خیانت کردیم و فطرت الله به تصرف شیطان پلید دادیم و از فطرت الهیه محجوب شدیم، و ترسم که کم کم، با این سیر طبیعی و سلوک شیطانی، از فطرت الیه یکسره بیرون آییم و خانه را یکجا به تصرف شیطان و جنود آن و جهل و جنود آن دهیم.
پروردگارا! تو خود از ما دستگیری کن، ما طاقت مقاومت نداریم، مگر لطف تو دستی گیرد. إنّکَ ذُوالفَضلِ العَظیم.