سیاره رنج

دنیا صراط آخرت است و در آن ، هر کسی با رشته حب به امام خویش بسته است.

سیاره رنج

دنیا صراط آخرت است و در آن ، هر کسی با رشته حب به امام خویش بسته است.

آرمان های انقلاب اصلاح شد!

سال ها در این کشور و در دنیا سیاهی حاکم بود. راه غلبه بر سیاهی ها را روح خدا به مردم نشان داد. مردم حرکت کردند، برای رهایی از سیاهی ... مبارزه، جهاد، زندان، شکنجه، تبعید... انقلاب،

هدف: اسلام.  برپایی حکومت مستضعفین.

هدف: ریشه کردن ظلم، فساد، تبعیض، سرمایه داران زالو صفت (راستی می دونی زالو چه طور موجودیه؟ )، عدالت علی...

جنگ شد، مستضعفین به جبهه ها رفتند و زالو صفتان به اروپا! اونایی هم خیلی به فکر آینده این مملکت بودند عزیزانشون رو برای تحصیل فرستادند به اروپا و آمریکا! که اونجا برای رضای خدا درس بخونن و به یاد مستضعفین از زندگی لذت ببرند. جنگ بود، خیانت بود، شهادت بود، جانبازی بود، اسارت بود...

" یه عملیات سنگین انجام شده بود، داشتیم شهدا رو منتقل می کردیم، تقریبا یه هفته ای بود که نیرو نداشتند و کسی از مجروحین باقی نمونده بود، هر چی بود شهید بود، ما جزء نیروهای امدادی بودیم، داشتم شهدا رو منتقل می کردم که ناگهان صدایی از پشت تپه ها شنیدم : برادر... برادر... به سرعت رفتم اون سمت، دیدم یکی از رزمنده ها افتاده رو زمین، دل و روده اش رو با دست گرفته! سریع وسایل آوردم که کمکش کنم، منتقلش کردیم عقب، خیلی اوضاعش خراب بود. یه هفته بعد رفتم بیمارستان که بهش سر بزنم، بعد سلام و احوالپرسی ازش پرسیدم: تو چطوری یه هفته با اون اوضاع دَووم آوردی؟!، بدون آب، غذا... گفت : من بچه که بودم پدرم فوت کرد، مادرم می رفت خونه مردم کار می کرد، درآمدی نداشت که بخواد خرج 3 تا بچه قد و نیم قد رو بده! ما بیشتر روزها روزه می گرفتیم که فقط یه وعده غذا بخوریم، مادرم اینطوری عادتمون داده بود، بالاخره این گشنگی کشیدن ها یه جا به دردمون خورد!!!......"

" یه ماهی بود که با کمترین نیرو و بیشترین تلفات به هر قیمتی بود منطقه رو نگه داشته بودیم، تعداد زیادی از رفقا شهید شده بودند و عده زیادی هم مجروح... دیگه عراقیا عقب نشینی کرده بودند، یه مرتبه دیدیم یه تعدادی آدم آوردن، می گن شما خسته شدید! بهتره برگردید عقب! بچه ها از این به بعد هستند! منطقه رو حفظ می کنن! دیدم دارن بچه ها رو برمیگردونن. رفتن تو سنگر، دیدم یه لیست برداشتن دارن اسم اونایی رو که تازه اومدن به عنوان نیروهای عملیاتی منطقه می نویسن! چیکار دارید می کنید؟ !  - سلام حاجی! خدا قوت! شما خیلی خسته ای، ماشین آوردن، شما برگرد عقب با بچه ها، نیروهای تازه نفس اومدن، نگران منطقه هم نباش، بچه ها هستند!!! یه نگاهی به قیافه هاشون کردم، تا حالا باد هم به صورتشون نخورده بود! اینا می خوان منطقه ای رو که 1 ماه با چنگ و دندون و اینهمه تلفات نگه داشتیم حفظ کنن؟!! چرا دارند اسماشونو تو لیست نیروهای یه ماه قبل می نویسند؟!! لیستو از دستش گرفتم، اسم یک کدوم از بچه ها نبود!!! شماها از کجا پیداتون شده؟ تا حالا کدوم قبرستونی بودین؟! چرا الان اومدین؟! .... 

 سال ها بعد که رفته بود پرونده ام رو از بنیاد بگیرم دیدم از 8 سال سابقه ام، 5 سالش نیست!!! اون موقع فهمیدم قضیه چی بوده! "

" پشت خاکریز سنگر گرفته بودیم، آتیش از زمین و آسمون می بارید، کسی نمی تونست از جاش تکون بخوره، بچه ها منتظر یه فرصت بودن تا درست و حسابی از خجالت عراقیا دربیان، روحیه تو صورتاشون موج می زد، می تونستی خدا رو تو چهره شون ببینی! یهو صدای شلیک از بغل دست من اومد! برگشتم ببینم چی شده دیدم حجة الاس.. خودزنی کرده!!!!!!! از ترسش تیر زده به پاش  تا برش گردونن عقب!!! همه مونده بودن : حاج آقا؟!!! ..... 

 چند سال بعد ایشون رو در سمت ..... دیدم!!! داشت از شجاعت هاش برای خلق الله می گفت!!!!! رفتم جلو، گفتم : حاج آقا! تقبل الله!!! "

.

.

.

منتظری خون به دل امام کرد، بنی صدر خیانت به خون شهدا...

خانواده های شهدا در داغ پدران و فرزندان و پسرانشان، خانواده های مجروحین غرق در مشکلات و سختی ها، خانواده های اسراء چشم انتظار ، اما  ذکر لبشان : " سر خم می سلامت شکند اگر سبویی....، فدای سر امام... "

امام جام زهر را سر کشید...

امام رفت...

" یه پیر جوون زخم چشیده جاشو گرفت، اما اونکه اتفاق افتاده بود: مردم این جوونا رو طوری نگاشون می کردن که انگار غریبه دیده بودن! شایدم حق داشتن، آخه اونا مدت ها از شهر دور بودن، جنگیدن با غول، آدابی داشت که اونا بهش عادت کرده بودن، اونایی که تونستند خزیدن تو غار دلشون و اونایی هم که نتونستند مجبور به معامله شدند... " 

 "خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند، خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سر باختند، خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند.

بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی ساکت و بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند . " 

"همه کسانی که در جنگ تحمیلی هشت ساله، چه با حضور خود یا فرزندان و عزیزانشان، حضور و فعالیتی داشته اند، مخصوصا خانواده شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمده اند ." 

" اسرا در چنگال دژخیمان، خود سرود آزادگی اند که احرار جهان آنان را زمزمه می کنند . " 

رئیس جمهور بخشنامه کرد که از کسانی که تو جبهه ها ایثار کردند دیگه تو پست های مملکتی استفاده نشه! آخه اونا خیلی زحمت کشیدن!، دیگه بسه!، ضمن اینکه ما یه عده از نورچشمی ها رو فرستاده بودیم تحصیل کنند برای همین موقع! 

" یک موی سر این کوخ نشینان و شهید دادگان به همه کاخ و کاخ نشینان جهان شرف و برتری دارد."  

کشور رفت به سمت پیشرفت و سازندگی!! خانواده های شهدا و مجروحین و اسراء به فراموشی سپرده شدند، کاش به فراموشی سپرده می شدند! : 

-        -   شهید؟! شهید کیه؟! اینا همشون خشونت طلب و متحجر بودن! زندگی ما رو هم خراب کردند!

-       -    همت؟! همت یه اتوبانه! خیلی اتوبان باحالیه! با بروبچ شبا توش صفا می کنیم!! اگه پایه ای امشب بیا!

-      -     " اینا همش بازیه و شمام ما رو ملعبه سیاست بازیاتون کردین. کیه که ندونه شما چه غنیمت هایی از جنگ بردین؟! یخچال، کولر، حق تحصیل دانشگاه و هزار چیز دیگه که من نمی دونم! پس دیگه چی می خواین؟!!!!! "

-        -   وزیر ارشاد سابق : "  جنگ ما برادر کشی بود!!! "

-          ..... 

جنگ آمد، پنجره ها را بستید

به غنائم که رسیدیم به ما پیوستید..... 

زنگ زدم به اورژانس، حال حمید بد شده بود، گفتم : تو رو خدا عجله کنید، حمیدم از دست رفت! گفت : خانوم! شما خیلی مزاحم ما می شی، بذار به بقیه برسیم! اونا ما رو می شناختن، تقریبا هر چند روز یه بار حمید حالش بد می شد، دیگه صدای منم می شناختن! . . . اورژانس  نیومد!... با هزار زحمت حمید رو با تاکسی رسوندم بیمارستان،  حمیدم همونجا پر کشید... 

شهید...  

اتل متل یه بابا / دلیر و زار و بیمار / اتل متل یه مادر / یه مادر فداکار / اتل متل بچه‌ها / که اونارو دوست دارن / آخه غیر اون دوتا / هیچ کسی رو ندارن / مامان بابا رو می‌خواد / بابا عاشق اونه / به غیر بعضی وقتا / بابا چه مهربونه / وقتی که از درد سر / دست می‌ذاره رو گیجگاش / اون بابای مهربون / فحش می‌ده به بچه‌هاش / همون وقتی که هرچی / جلوش باشه می‌شکنه / همون وقتی که هرچی / پیشش باشه می‌زنه / غیر خدا و مادر / هیچ‌کسی رو نداره / اون وقتی که باباجون / موجی می‌شه دوباره / دویدم و دویدم / سر کوچه رسیدم / بند دلم پاره شد / از اون چیزی که دیدم / بابام میون کوچه / افتاده بود رو زمین / مامان هوار می‌زد / شوهرمو بگیرین / مامان با شیون و داد / می‌زد توی صورتش / قسم می‌داد بابارو / به فاطمه، به جدش / تو رو خدا مرتضی / زشته میون کوچه / بچه داره می‌بینه / تو رو به جون بچه / بابا رو کردن دوره / بچه‌های محله / بابا یه هو دوید و /  زد تو دیوار با کله / هی تند و تند سرش رو / بابا می‌زد تو دیوار / قسم می‌داد حاجی رو / حاجی گوشی رو بردار / نعره‌های بابا جون / پیچید یه هو تو گوشم / الو الو کربلا / جواب بده به گوشم / مامان دوید و از پشت / گرفت سر بابا رو / بابا با گریه می‌گفت / کشتند بچه‌هارو / بعد مامانو هلش داد / خودش خوابید رو زمین / گفت که مواظب باشین / خمپاره زد، بخوابین / الو الو کربلا / پس نخودا چی شدن؟ / کمک می‌خوایم حاجی جون / بچه‌ها قیچی شدن / تو سینه و سرش زد / هی سرشو تکون داد / رو به تماشاچیا / چشماشو بست و جون داد / بعضی تماشا کردن / بعضی فقط خندیدن / اونایی که از بابام / فقط امروزو دیدن / سوی بابا دویدم / بالا سرش رسیدم / از درد غربت اون / هی به خودم پیچیدم / درد غربت بابا / غنیمت َنبرده / شرافت و خون دل / نشونه‌های مرده / ای اونایی که امروز / دارین بهش می‌خندین / برای خنده‌هاتون / دردشو می‌پسندین / امروزشو نبینین / بابام یه قهرمونه / یه‌روز به هم می‌رسیم / بازی داره زمونه / موج بابام کلیده / قفل در بهشته / درو کنه هر کسی / هر چیزی رو که کشته / یه روز پشیمون می‌شین / که دیگه خیلی دیره / گریه‌های مادرم / یقه تونو می‌گیره / بالا رفتیم ماسته / پایین اومدیم دروغه / مرگ و معاد و عقبی / کی میگه که دروغه؟

.

.

. 

به هدف رسیدیم! : 

 مستضعفان زیر چرخ های سازندگی لِه شدند! 

 آرمانهای انقلاب در دوره اصلاحات، اصلاح شدند! 

 شهدا در جامعه مدنی،  ملقب به خشونت طلب شدند! 

 جانبازان، در آسایشگاه ها به موجوداتی برای بازدید ما تبدیل شدند!

 

دستم نمی ره دیگه ادامه بدم، خدایا منو ببخش.....  

 

قلم تا نیمه های راه آمد

علی گویان کنار چاه آمد

به قدر یک دوبیتی آه برداشت

به روی کُنه مطلب پرده بگذاشت....

نظرات 1 + ارسال نظر
نسل افتخار آفرین دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ق.ظ http://ghoddeyesaratani.blogfa.com/

سلام.

مطالب خوبی داری.

خوندمش.

با افتخار لینکتون میکنم.

یا حسین مظلوم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد