دریغ از عمر چون بی مایه بگذشت
دلم غرق هوی شد، چنان پروانه بگذشت
گدشت ایام شیدایی و پرواز
بریدم بال ها، آن آرزوهای دل افراز
خزان شد نوبهارم، جوانی و قرارم
گذشتم از دل و دین، دلیلش این شرارم
دلم شوق حرم داشت، شهادت را به سر داشت
ندانستم گنه سوزاند این شوق، گناهانم ضرر داشت!!!
سلام سارا بانو
من حقیر در حدش نیستم بخوام شعرت رو نقد و تفسیر کنم.:دی
وزن شعرت مشکل نداره٬ فقط اگر شعر نامنظم میگی مصرع هات رو جداگانه توی سطرهای مجزا بذاری بهتر میشه به آهنگ شعر مسلط شد. بعضی لغات با سبک شعرت زیاد نمیخونه٬ مثلا بگذشت یه حالت منسوخی داره اون مصرعا رو عوض کن(مثلا اینجوری شیرین تره: دریغ از عمر چون بی مایه پر زد - دلم غرق هوا شد - چنان پروانه بر هر خانه ی بیگانه سر زد) البته جسارته ها ! تا حالا رو نکرده بودی شاعری!؟
سلام...
این پدیده ی گذر عمر یکی از الطاف بزرگ الهی است...
سلام سارا جان
به نظرم شعرت حرف نداشت
حرف های این مرضیه رو هم بیخیال شو ;)
سلام عطیه گلی
ممنون